امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

امير علي ، ثمره يك عشق ...

اتاق آقای پسر

سلام پسر مامان خوبی؟ حتما که خوبی اینو از فشاری که الان با پاهای نازو کوچولوت به دنده های من میاری میدونم!!! خوشگل مامان، دیگه وارد هفته 34 شدیم و دیگه کم کم اماده میشیم تا شمارو به امید خدا توی بغلمون بگیریم!! وای پسر گلم ، بالاخره بعد از کلی اصرار امروز آقای بابا راضی شد که کمک کنه تا یک کم از کارهای اتاقتو انجام بدیم. الان استیکرهای اتاقتو چسبوندیم و لباسهایی که خودمون خریدیم رو چیدیم ولی هنوز از مامانی و سیسمونیش خبری نیست!اخه میدونی مامانی یه ذره همیشه تاخیر میکنه !همیشه همه چی رو درست دقیقه نود اماده میکنه! اینم اخلاق مامانی هست دیگه!! راستی میخواستم اسم گلت رو توی یک پست دیگه اعلام کنم ولی امروز روز خاصیه ! امروز روز شهادت امام او...
31 مرداد 1390

این روزها...

سلام قند عسل مامان! خوبی عزیزم؟مامان فدای تو بشه که دیگه کم مونده به اومدنت! این روزا همش میشینم تو خونه و به تو فکر میکنم به این روزهایی که با تو هستم ، به این که چقدر دلم تنگ خواهد شد برای این شکم قلنبه، واسه این تکونهای قشنگت، واسه لگد زدن هات!!! هفته پیش رفتم سونو تا ببینیم چند کیلو شدی!برای اولین بار بابا هم اومد که تورو ببینه!وای پسرم که این اقای بابا جو گیر شده بود هی از دکتر سوال میکرد!الان هم که عاشقت شده! همش میگه نمیشه این پسر ما زودتر بیاد اخه من دلم براش تنگ شده!!! اقای دکتر گفت که شما الان هفته 31 هستی و 1650 گرم هم وزن داری! کلا همه چی شکر خدا نرماله! وای پسر گلم مامانی هم که همش درگیر خرید برای شماست هرروز من با این و...
18 مرداد 1390

ماجرای مامان خانوم و آقا موشه!!!

فسقلی مامان سلام! حتما با خودت میگی این مامان خانوم این همه وقت کجا بوده که الان یادش افتاده یک دونه فسقلی هم داره که باید براش بنویسه،ولی عشق مامان این هفته مامان خانوم ماجراها داشت بذار از اولش بگم: هفته پیش با آقای بابا رفتیم خرید گفتیم ماه رمضونه بعد اونم که شما میای بریم یک سری وسایل بهداشتی و خواروبار بگیریم ؛بابا هم که همه چی رو کارتونی میگیره ! اومدیم خونه ، منم مریض بودم قرار شد فرداش نرم سرکار ! صبح با لگدهای شما از خواب بیدار شدم و صبحونه خوردم بعدش دوباره خوابیدم ، ظهر رفتم اشپزخونه که ناهار بخورم جای شما خالی تا دستم رو دراز کردم نون بردارم یکهو یه چیزی پرید بیرون!! وای مامانی موش بود!!!!!! حالا ...
9 مرداد 1390

از یک مامان مریض به یک پسر شیطون!

سلام بر شیطون کوچولوی خودم! پسر مامان انقدر شلوغی کرد و مامانشو لگد زد و نذاشت مامان بخوابه که مامان مریض شد!!! نه پسرگلم شوخی کردم ، مامان مریض شده ولی مریضیش سرماخوردگیه! فکر کن تو وسط تابستون سرما بخوری ، چی میشه؟!! راستی مامانی،من کشف کردم که شما یک کم بیش فعالی انگار، آخه همه خاله جونا تو سایت نی نی هاشون روزی 2-3بار حرکت میکنه ولی شما فقط روزی 2-3 دقیقه ساکتی!!! البته مامانی(مامان من) نظرش اینه که چون من کم میخورم شما کوچولو موندی و جات راحته واسه همون اینقدر زیاد حرکت میکنی! در همین راستا بیچاره آقای بابا همش در حال خریده و با مامانی تصمیم گرفتن منو به زور هم که شده تپل کنن!ولی پسرکم من خودم مراقبتم و سعی میکنم جوری غذا بخور...
2 مرداد 1390
1